مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:25097 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:16

ولايت عرفاني چه معنايي دارد؟ آيا مبناي ديني دارد و قابل پيروي است؟ انسان كامل كيست؟ و چه خصوصياتي دارد؟ و چگونه مي توان او را شناخت؟
آقاي سروش در مقاله ولايت باطني و ولايت سياسي از كتاب بسط تجربه نبوي به اين پرسش اين گونه پاسخ مي گويند: «مسأله ولايت، محوري ترين مسأله عرفان نظري هم هست.
عرفان نظريه ظهور و تجلي خداوند در اين جهان...، و توضيح جهان در پرتو اسماء و صفات خداوند است. و همين جاست كه معناي ولي و ولايت وارد نظريه هاي عرفاني مي شود.
خداوند اسم ها و اوصافي دارد با اين اسماء و صفات خود در جهان تجلّي كرده است.
ايشان در صفحه 247 بحثي دارند در باب انسان كامل و خصوصيّات او و اينكه انسان كامل وليّ خدا است و خليفه به حق الهي در اين عالم است و مي گويند: «پاره اي از موجودات، مظهر همه اسماء الهي هستند، و «انسان كامل» بنابر تئوري عارفان مظهر همه اسماء الهي است. به همين دليل او را «مظهر اسم جامع الهي» مي دانند يا «كون جامع» مي نامند و براي او رفيع ترين منزلت را در هستي قائل اند و او بزرگ ترين نماياننده و نماينده و «خليفه به حق الهي در اين عالم است...» عارفان بدون آنكه لزوماً در اين باب تعيين مصداقي كنند و نام كسي را در ميان آورند به لحاظ تئوريك وجود چنين موجودي را مسلّم و محقق مي گرفته اند. وليّ خداوند يا وليّ اعظم خداوند چنين كسي است».
بعد كلمه ولايت را معنا مي كنند و مي گويند كه: ولايت به معناي «قرب» و «نزديكي» بيواسطه است. دو نفر كه به يكديگر محبّت دارند، وليّ يكديگرند. وقتي كه كسي در كار

ـ7ـ
ديگري تصرّف بيواسطه مي كند، وليّ اوست. و توالي و والي و وليّ را به همين معنا مي دانند. و در نهايت مي گويند: ولايت عبارت است از يك رابطه مستقيم بيواسطه بين دو كس يا دو نهاد يا دو جمع يا دو گروه، از جنس محبّت يا رياست يا توالي و تبعيّت يا نصرت و امثال آن.
...ولي اعظم خداوند كسي است كه بيشترين نزديكي را با خداوند دارد و خداوند بيشترين انعكاس را در وجود او يافته است. او نماياننده خداوند و نماينده خداوند است.
كلمه «وليّ» دقيقاً به اين دو معنا به كار رفته است و آميخته شدن اين دو معنا تعقيدات كلامي سياسيِ عظيمي را در تاريخ مسلمين پديد آورده است «نماينده» يعني كسي كه مأموريتي دارد. نماياننده يعني كسي كه آينهوار اوصاف ديگري را بازتاب مي دهد. اينكه آيا بهترين «نماياننده» كسي بهترين نماينده او هم هست يا نه، و آيا اين دو وصف در شخص واحد بالملازمه جمع مي شود يا نه، همان سؤال عظيم و مهمي است كه بايد به آن توجّه كنيم.
تا اينجا كلام ايشان درباره معرّفي انسان كامل و معناي وليّ و ولايت بود امّا در مورد اينكه وليّ خداوند ياانسان كامل چه كسي است و چه خصوصيّاتي دارد در صفحه 256 مي گويند: وليّ خداوند فاني در خداوند و قائم به اوست و اين فنا و قيام هر دو گونه قرب نفلي و فرضي و محبّي و محبوبي را در برمي گيرد. فاني در حق بودن به اين معناست كه شخص از اوصاف بشري مي ميرد و به اوصاف الهي زنده مي شود آنچه در حق است.
در آدمي متجلّي مي شود و شخص وجود حقاني و الهي پيدا مي كند امّا قائم به حق بودن چنان است كه خداوند ظهور انساني پيدا مي كند. در نظر عارفان وليّ چنين كسي است و به اعتقاد ايشان جهان هيچ وقت از چنين اوليائي خالي نخواهد بود.


ـ8ـ
و بعد در صفحه 258 مي گويند:
...مي توانيد عرفان را علم ولايت شناسي نام بدهيد... عارفان مسلمان معتقد بودند كه پيامبر((صلي الله عليه وآله)) وليّ اعظم خداوند و انسان كامل است و شيعيان معتقدند كه اين نوع از ولايت از طريق پيامبر((صلي الله عليه وآله)) به امام علي((عليه السلام)) و فرزندان ايشان انتقال پيدا كرده است. عرفاي اهل سنّت، گرچه اعتقادات شيعي ندارند امّا، معتقدند كه اقطاب و مشايخ صوفيه از ولايت الهي بهره مندند و حَمَله ولايت الهي در اين جهان اند.
و مي گويند كه:
يكي از مهم ترين رسالت هاي اولياء خداوند، دستگيري معنوي و ظاهري از سالكان طريق هدايت و پشتيباني روحي و باطني از آنهاست... .
نكته عمده اين است كه در طريق سلوك، شخص نمي تواند خود سرانه عمل بكند و بايد دست ارادت به شيخي از مشايخ بدهد و زير الواي هدايت او برود.
در صفحه 260 مي گويد:
وظيفه مريد در مقابل چنين رهبري كه وليّ خداوند است، اطاعت محض است براي مريد كمترين اعتراض و انتقاد و تخلّفي در مقابل شيخ مجاز نيست. امتحان كردن شيخ و اعتراض كردن به او مطلقاً نارواست. و مي گويند كه:
وقتي كه او را برگزيدي ديگر بايد كمر ارادت به خدمت او ببندي و بايد بداني كه:
زلت او به زطاعت نزد حق پيش كفرش جمله ايمان ها خَلَق
خطاي رهبري از صواب مريد بهتر است و اين عين توصيه غزالي در احياء علوم الدين است و اگر خطا كند و مريد از او اطاعت كند بهتر از آن است كه مريد اعتراض و لو بر جاده صواب باشد... .


ـ9ـ
و بعد اوصاف ولي را مي شمرند كه مولوي هم آنها را آورده كه:
وقتي شخص به حضور او مي رسد، بدون اينكه بخواهد، لوح سينه خود را از انديشه هاي پيشين پاك مي بيند خود را پاك در مي بازد. كارفرما، فرهمندي، هيبت و سلطه و رعبي كه از ناحيه وجود شيخ بر شخص مريد حاكم و غالب مي شود او را به فراموش كردن وجود خود وا مي دارد.
...ولي آدم را گرم مي كند و به گفته مولوي از پيامبر مي پرسيدند قيامت كي بر پا مي شود؟
پيغمبر مي گفتند:
قيامت خود منم. من در وجود شما قيامت مي كنم... مولوي مي گويد: اين وصف تمام اولياء حق است هر وليّي در دل مريد خود چنين قيامتي بپا مي كند... .
در صفحه 264 مي گويند:
نكته فوق العاده مهم و در خور توجّه در اين وادي اين است كه هر كسي بايد بگردد و ولي خود را پيدا كند. گمان نكنيد كه هر كس كه ولي خداست، ولي شما هم هست. ولي شما يعني آن كسي كه بيواسطه و مستقيماً با شما مرتبط و در شما مؤثّر است. معناي ولايت اين است... . ولي هر شخص كسي است كه وي مي تواند از همنشيني و مصاحبت و ولايت او گرم شود، مست شود، اثر بپذيرد، راه بيفتد، پرواز كند و عوض شود. فرق است بين وليّ مطلق و وليّ من. و در صفحه 265 ...اولياء خدا بسيارند. امّا هر كسي وليّي براي خودش دارد و اين ولي مي تواند مرده باشد يا زنده باشد.
...وصف ديگر اولياء حق اين است كه محضرشان، محضر خداست... حضور خداوند همانا حضور اولياء اوست. اولياء خداوند همه كاره خداوندند. عين حضور خداوند در اين

ـ10ـ
عالم اند و در صفحه 267 ...پيامبر ولي خداوند است و ديگر اولياء خداوند با پيامبر نسبت معنوي دارند نه لزوماً نسبت جسماني... . و لذا در بند پيدا كردن نسبت هاي جسماني با پيامبر نبايد بود كافي است فرزندان معنوي پيامبر بود. مقتضاي تئوري كلّي عرفاني همين است با آن تئوري تعيين مصداق نمي توان كرد».
در قسمت سوم بحث نگاهي دارند به نظريه ولايت و امامت در شيعه كه شيعيان علي((عليه السلام)) و فرزندان ايشان را تا امام دوازدهم به همين معنا كه آورديم، اولياء مسلم خداوند مي دانند. مفهوم ولايت چنان كه آورديم، مفهومي قرآني است و شيعي و سنّي ندارد.
امّا تئوري عرفاني ولايت و پيوندش با انسان كامل و مظهريّت اسماء و... نظريه اي است كه فيلسوفان و عارفان شيعه از اهل سنت گرفته اند و براي آن تعيين مصداق كرده اند. بزرگترين عارفان اسلامي اهل تسنن اند. در صدر آنها و آموزگار بزرگشان محي الدين عربي در قرن هفتم است... در شيعه يك عارف نظري بزرگ داريم به نام سيّد حيدر آملي صاحب جامع الاسرار و منبع الانوار و نيز كتاب اسرار الشريعة و انوارالطريقه... امّا مرحوم آملي هم صد در صد متأثّر از تئوريهاي محي الدين عربي است. صدرالدين شيرازي... و شاگردان مستقيم و غير مسقيم او... همه بر سر سفره محي الدين عربي نشسته اند... به هر حال، با وجود اختلاف نظرهاي كلامي، بين عارفان شيعي و محي الدين و عرفان اهل سنت، ريشه هاي فكري شان در باب ولايت بسياربسيار نزديك به يكديگر است.
z z z
براي پاسخ به سؤالات پيرامون ولايت عرفاني مباحث زير بايد دنبال شود تا وليّ و

ـ11ـ
جايگاه آن روشن شود.
1. مفهوم ولايت
2. مبناي پذيرش ولايت
3. وليّ خدا چگونه عمل مي كند
1 - مفهوم ولايت
ولايت به معناي سرپرستي است و «وليّ» به كسي مي گويند كه سرپرست است «الله وليّ الذين آمنوا; خداوند سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند».
آقاي سروش ولايت را به معناي قرب و نزديكي گرفته اند ولي اين معنا در كتب لغت نيامده و با آيه هم سازگار نيست و با مبناي ولايت هم ناسازگار است ولايت به مبناي سرپرستي است و يكي از لوازم آن نزديكي به اموري است كه مورد سرپرستي قرار مي گيرد. اين معنا با لغت و مباني بحث ولايت هماهنگ است.
اينكه خود ايشان مي گويند: وقتي كسي در كار ديگري تصرّف بيواسطه مي كند، وليّ اوست و والي و وليّ را به همين معنا مي گيرند و آن را رابطه مستقيم و بيواسطه بين دو كس و... مي دانند همه حكايت از همين معناي سرپرستي مي كند. امّا ايشان اين معنا را رها مي كنند و به تحقيق نمي پردازند و علّت انتخاب يك معنا را نمي گويند چرا كه چيز ديگر آموخته اند.
اينكه مي گويند: «انسان كامل بنابر تئوري عارفان مظهر همه اسماء الهي است و او بزرگترين نماياننده و نماينده و خليفه به حق الهي در اين عالم است» معنايي جز اين ندارد كه شخص ولايت و سرپرستي الهي را پذيرفته و بعد سعي مي كند كه متصف و صفت چنين وليي بشود تا جائيكه مظهر اسماء او شود و الاّ نزديك شدن به خداوند چه

ـ12ـ
معنايي مي يابد.
2 - مبناي پذيرش ولايت
پذيرش ولايت بر اين مقدّمات استوار است:
1. هستي قانونمند است.
2. آدمي است و روابطي دارد با خود با اشياء با ديگران و با مجموع هستي و بر روابط و قوانين آن آگاه نيست و علوم موجود او پاسخ گوي اين روابط نيستند.
3. آدمي محدود به اين دنيا نيست.
آدمي هستي را قانونمند مي داند. و اين چيزي نيست كه احتياج به برهان داشته باشد چه زحمات توانفرساي آدمي در راه كشف اين قوانين پوشيده نيست. او هستي را قانونمند مي داند و با اين هستي قانونمند مرتبط است. او مي داند كه هر برخورد بي حساب در اين هستي نظام مند مي تواند صدمات جبران ناپذيري براي او داشته باشد و علوم به دليل عدم احاطه به مجموعه اين روابط و محدوديّت و خطاپذيري قابل اتكا نيستند ما نه قوانين را مي دانيم و نه از نفع و ضرر و تمامي اثرات آن مطّلعيم ما نمي دانيم در اين هستي با چه عوالمي در رابطه هستيم و چه عوالم محتملي وجود دارد، از اثر غذايي كه مي خوريم بر خود و در محدوده اين دنيا و عوالم محتملي كه وجود دارد، و در تمامي راهي كه تا بي نهايت بايد طي كنيم، بي اطّلاعيم.
با طي شدن تمامي راه و كشف تمامي قوانين است كه اثرات اعمال ما بر خود و بر تمامي هستي و عوالم معلوم خواهد شد و نفع و ضرر آن مشخص مي شود و معلوم خواهد شد كه كوچكترين حركات ما در اين عالم چه فسادي را ايجاد كرده و چه اثراتي گذاشته. ما نه به خود آگاهي داريم و نه به منافع خود، نه راه را مي دانيم، و نه مقصد را. نهايت

ـ13ـ
آگاهي ما در حوزه محدود تجربه بشري است كه آنهم مملو از خطاست ما خيلي كه به خود زحمت دهيم، بيش از اين عالم را نمي بينيم، موفقيّت ما تا اين اندازه است با اين درجه از موفقيّت چطور مي توانيم ميزان خسارت و اثر يك عمل و يك جرم و يا يك گناه را در اين عالم و عوالم محتمل محاسبه كنيم.
با اين ديد و با اين بينش ما به دين به خدا و به وحي روي مي آوريم.
و نه فقط بگوئيم خدا هست و اثبات كنيم كه او وجود دارد. چه مي شود كسي باشد ولي ما به او روي نياوريم بلكه مي گوئيم ما به او محتاجيم و روي آوردن به او يك ضرورت و يك نياز است ما محتاج موجودي هستيم كه از آگاهي و احاطه و حضور برخوردار است و رئوف رحيم و رحمن و... است او كه مهربان است و مهربانتر از من به من و منافع مرا مي داند و دلسوزتر از من است نسبت به منافع من. مهرباني ها را او درون من ريخته، اوست كه مرا با خود آشتي داده، اوست كه حائل بين من و قلب من است، به واسطه اوست كه من خود را مي بينم.
با اين بينش است كه ولايت و سرپرستي او را مي پذيرم و كدام انسان عاقلي است كه خود را بدست چنين كسي نسپارد چرا آن چه را كه نزد من است و نابود شدني است به دست او نسپارم كه «ما عندكم ينفد و ما عندالله باق» اين بينش ما از

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.